دل سپردنمون به هم دل سپردنمون به هم ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره
گل امید زندگيمون گل امید زندگيمون ، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه سن داره

دو فرشته کوچولو

۲۳آبان ماه : رفیق نیمه دیگر راهم باش...

عزیز دل مامان الان که دارم این پست رو مینویسم آخرین دقایق نیمه اول سفر نه ماهمون داره سپری میشه.  امروز جمعه بود و طبق معمول بابایی کنارم بود اما یکم دلخوری بینمون بوجود اومده بود که یکم باهم سرسنگین بودیم و روز خاصی نشد که بخام ازش برات بگم اما شکر خدا چندساعت پیش آشتی کردیم و کلی از خودمون محبت در کردیم برای همدیگه...  گلم ما رو بیخیال، فعلا تورو عشق است، تویی که دختر یکی یدونه ناز مامان بودی و سفت این چهار ماه و پانزده روز رو چسبیدی به دل مامان و شدی عزیز دردونه ما...  نفسم جوونم هستی ام دختر خوبی باش و چهار ماه دیگه طاقت بیار و بیا و بشو نور چشمی من و بابایی. راستی امروز مامانیم داشت میرفت برا...
23 آبان 1393

۱۸آبان ماه : انتخاب اسم برای دخترکم

پرنسس مامان امروز چهار ماه و ده روز هست که همدم تنهایی های مامان شدی یعنی دقیقا هجده هفته تمام.  فردا وارد هفته نوزدهم میشیم. ده روز اول محرم رو بابایی پشیمون بود و گذر روزها خیلی راحت بود و امروز که میبینم آبان ماه هم از نصفه گذشته اصلا باور نمیشه... دقیقا یک هفته هست که جنسیتت رو میدونیم اما  بابایی از بس همکاری نمیکنه نتونستیم اسمت رو قطعی انتخاب کنیم و هر شب حرف هامون بی نتیجه میمونه و من در طول روز همش به اسم های مختلف صدات میکنم تا شب دوباره بشینیم به شوری که باز بابایی میزنه زیرش و در میره از زیر کار... برای همینه که همش بهت میگم بابایی نشی و فقط نازگل خودم باشی چون بابایی خیلی تنبله...  ...
18 آبان 1393

۱۱آبان ماه : مونس و آرام دل مادر...

سلام عشقم،امیدم،نفسم،همه کسم،عمرم،جونم،نازنینم، بهترینم، دل آرامم،زیبانگارم،خوبی؟؟؟؟؟ مامانی مرسی که بازم اومدی توی دلم.  مرسی که بازم دلم رو شاد کردی. مرسی که موندی برام تا امروز. نمیدونم چجوری شکر خدا رو بجای بیارم که صدام رو شنید و دوباره دخترم رو بهم برگردوند...  آره دخترممممم،  من دوباره مامان یه پرنسس شدم و دوباره یک قدم به آرزوم نزدیک تر شدم.  امروز یه حال خوشی دارم حالی که بعد کلی ناامیدی به دست آوردمش و این بار خیلی قدرش رو میدونم. امروز دوباره با تمام وجود درک کردم که معبودم فراموشم نکرده و حسابی هوامو داره...  خدایا شکرت  خدایا ب...
11 آبان 1393

۸آبان ماه: ورود به ماه پنجم

نازدونه من امروز دقیقا چهارماه تمام هست که کنج دلم جا خوش کردی و من رو دوباره لایق اسم مادر بودن کردی،این چهار ماه با همه ی تنهایی و سختی ها و استرس هاش گذشت و وارد ماه پنجم میشیم فردا،ماه پنجمی که من ازش هیچ خاطره خوبی ندارم و فقط دعا میکنم به سلامت سپریش کنیم بره و ان شاء الله سلامت بیای بغلم... امروز همچنین پنجمین روز از ماه محرم هست،فردا روز جهانی حضرت علی اصغر هست و من فردا میرم که نذرت رو برای حضرت علی اصغر ادا کنم و بیمه ات کنم به دست طفل شش ماهه امام حسین علیه اسلام و بعدش هم که تاسوعا و عاشورا میرسه و بابایی پشیمون هست و میریم عزاداری اگه مشکلی برای من پیش نیاد و مجبور نباشم استراحت کنم.  گلم از خدا بخواه که سلا...
8 آبان 1393
1